چند بیت از دوست
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ
ای پیامبر مهربانی
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ ۚ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ
و قطعا او دشمنی مبین است
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ
پس هر چه تو خواهی همان است
و چند کلام گله از تو هر چند گله از تو از روی جهل باشد اما خود گفتی :
هیچ آداب و ترتیبی مجوی
هر چه میخواهد دل تنگت بگوی
دل عالمی بسوزی چو عذاب برفروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
و این بیت را با توست تا هوای این عاشق را داشته باشی ای معشوق زمینی :
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
فاطمه دوستت دارم ...