عید من عید تو
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
از برکت عید ولایت استفاده کردیم و دستگاه جشن و شادی را گزیدیم باشد که رستگار شویم
باید بگویم :
دوش در حلقه ی ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
آری ای محبوب من شاهنامه این چنین پایانی خوش دارد
و به قول یک دوست : ان مع العسر یسرا
پس باز میگوید : فان مع العسر یسرا
آری ای تمام زندگی حال وقت یسر است وقت آسانی
خواهم که آسمان ها را با تو سیر کنم
و باز گویم : نفسی تند و ملولم که بر آن بام بلندم
تمام زیبایی های دنیا دوش در طبق اخلاص من و تو بود
آنگاه که پیش بازوی تو بر خاک نشستم فهمیدم که لسان الغیب چرا گفت :
کمان ابرویت را گو بزن تیر که پیش دست و بازویت بمیرم
حال میگویم که گر شقایق هم نبود با تو زندگی زیباست ای مهروی من
از خدا میخواهم :
چشم بدبینان کور
گوش کج شنوان کر
لحجه بد زبانان لال
قدم بد سگالان شکسته باد
خدایا این لحظات خوش را از ما مگیر و شادی زندگی ما را لحظه افزون کن
آمین یا رب العالمین ! ...
