دیوار یادگاری های یک عاشقانه
دلنوشته های یک زندگی شیرین برای صاحبان آن
به نام خدایی که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت .
اول کلام را با بیتی از حافظ آغاز میکنم باشد که عرفانش روشنیبخش محفل من و قلم باشد .
عـیـبـم مـکـن بـه رنـدی و بدنامی ای حکیم
کــایــن بــود ســرنـوشـت ز دیـوان قـسـمـتـم
دیرینه آرزوی بازگشت به سالیان پشت سر از ازل و هبوط آدم بر دل انسان نقش بسته کهای کاش کام از میوه ممنوعه نمیجست و اینگونه شد که همواره حسرت گذشته بر دل امثال ما نقشبست .
اما میخواهم از خود بگویم . 15 سال داشتم هنوز خوب و بد روزگار در ذهنم ندرخشیده بود که نوری در دلم روشن بود و کورسوی چراغی که به این نور میپیوست را در 10 سال آینده میدیدم چراغی که اکنون به آن رسیدم . باری همواره سن خود را بزرگتر میانگاشتم و بزرگتر بازگو میکردم مانند طفلی که میخواهد هر چه زودتر بزرگ شود . در آن سالیان یک وسیله دست داشتم که آن زمان به این وسیله رایانه میگفتند که امروز نیز قوت لایموت خود را در آن میجویم . شاید اگر بازهم از 10 سال پیش شروع میکردم چنین میکردم که اینک گرسنه نمانم چون این آزمون خطایش آنچنان بزرگ نبود . اما این از چنانکه عام میگویند . اگر خاصتر به آن دوران بنگرم زیبایی لفظ حافظ را در ذهن خود جزو بزرگترین هدایای خداوندی میدانم که با بازگشتم به آن زمان بازهم چنین کنم و البته در سخنان بزرگ دیگران نیز بیش تدبر کنم چراکه امروز فکر میکنم به مشاهیر سرزمینم بسیار بدهکارم . چنین سعی میکردم که ذهنم از کلام مولانا و امثال هم پرمایهتر گردد شاید که رستگار شوم . 10 سال پیش نوجوانی بودم که باخدای خویش صحبت میکردم و الآن جوانی اینچنینم . 10 سال پیش مرید حسین و مکتبش بودم و حالا چنینم . اما امروز یکچیز برایم پررنگتر گشته که آن ظهور منجی بشریت است . چراکه آن روزگار خود را منجی میانگاشتم و امروز فقط تنها خواهشم از خدای چنین است که در رکاب منجی باشم و نه خود منجی. آری اگر 10 سال پیش چنین میدانستم برای ظهورت دعا میکردم ای مالک زمان . حال که خوب فکر میکنم خداوند 10 سال به من فرصت داد و من کمی پشیمانم . اما چیزی در دل دارم و آن این است که امروز شروع 10 سال دیگر است و باید این را نشانی قرار دهم تا آن مقدار پشیمانی نیز در دل نماند .
آهای مَردُم ! آهای مَردُم !
من حالا یک جوان 25 ساله هستم و میخواهم با شما وعده کنم تا دوباره بر دیوار منزلتان اینچنین یادگاری بنویسم آری 10 سال دیگر .
در آخر توصیهای دارم برای هر اهلدلی کهای فلان و ای فلان بیایید آنچنان زندگی کنیم که در 10 سالهای آینده دلهای شکسته در زندگیمان نداشته باشیم و یادمان نرود که بزرگترین دل شکنی از خدا و اهلبیتش است و اینچنین دعا کنیم کهای رب ما را به امید خود وا نگزار چراکه ما بندهی تو هستیم و جز تو خدایی بر هیچکس نیست ای مهربانترین مهربانان .