دیوار یادگاری های یک عاشقانه

دلنوشته های یک زندگی شیرین برای صاحبان آن
مشخصات بلاگ

یادمه 3 سال پیش فروردین ماه بود که یک عیدی به معشوقم دادم که پابرجا بود . حال که مشکلات فنی مزید بر علت شده این دلنوشته را بر دیواری دیگر مینویسم تا لبخند را بر لبانش جاری سازم .

پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ۰۵:۱۵ ب.ظ

خیلی ساده میخوام احساسم رو برات بنویسم

سلام فاطمه من

 

سلام آرزوی سلامتی هست برای تو، پس اول دفتر سلامتی تو را همیشه آرزو دارم.
میخوام یه سلام بکنم به عشق خالصت، یادت باشه سلام یعنی آرزوی سلامتی.

بیش از 10 ساله که یه عشق سالم رو به من یاد دادی، یه عشق پر از گذشت، یه عشق فارق از من و تو.

این مدل عشق توی داستان ها هم نیست چون شاید اگه لیلی و مجنون هم به هم میرسیدند از شدت شیدایی یادشون میرفت که باید یه زندگی بسازن.

بله عشق تو از ساختن زندگیت معلومه از گذشتت معلومه از آدم بودنت و انسانیتت معلومه.

همیشه دغدغه اینو داشتم که این مفاهیم رو چطور به فرزندمون آموزش بدم اما باید بگم همیشه :

آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
یار در خانه و گرد جهان میگردیم

آره تو توی خونه منی پس من نباید هیچ جا دنبالت بگردم، هیچ معلمی بهتر از تو توی جهان برای یاد دادن عشق واقعی نمیتونم پیدا کنم.

الان دیگه خیلی خیلی مطمئنم که فرزندمون عشق رو خوب یاد میگیره چون تورو داره.

خلاصه باید بگم :

همه قبیله من عالمان دین بودند 
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

عشق تو، عشق تو یعنی زندگی، عشق تو یعنی پیشرفت، عشق تو یعنی ساختن جامعه و عشق تو یعنی زندگی، چه دنیا چه عقبا 

خیلی واضح باید بگم من هنوز در وصف اول اسم تو مانده ام چه رسد به تحلیل عشقت.

آهای مردم یک نفر به من عاشقی یاد داد، بیاید تا سال ها براتون از یک روز عاشقیش حرف بزنم.

اما فکر نکنید این کلاس عاشقی تمومه داره، به خدا که این قصه سر دراز دارد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۰ ، ۱۷:۱۵
محمود علیمحمدی
دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۹، ۱۲:۱۴ ب.ظ

بعد از 10 سال

10 بهار است که میشناسمت

شناختنی از جنس دوست داشتن

شناختنی از حقیقت زندگی، از نفس

هر بهار میوه ای تازه و نورس به زندگی من هدیه کرده ای

و من سالیان است که برای تو نمینویسم

و منتظرم تا طبع ایده هایم باز هم بجوشد

اما نباید فراموش کنم که وقتی برای معشوق دنیا و معشوق عقبا مینویسم انسانم

پس برایت مینویسم هرچند کم

والسلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۱۴
محمود علیمحمدی
چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۵۳ ق.ظ

دریا در چشمانش

در خیلی از آثار ادبی آبی چشم یار به دریا همانند شده

در فرهنگ من سیاهی نیز چو دریاست

دریای شب

آری چشمان سیاهت برایم چون دریاست

افق دریا در روز پیداست

اما شب، آسمان و دریا یکیست

عاشق بی کران چشمهایت منم

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۱:۵۳
محمود علیمحمدی
شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۳۹ ق.ظ

چند کلام حرف دل

گاهی وقتا خیلی از خودمان دور میشویم. گویی که نه تبارکی بر ما گفته شده و نه در مخلوقات احسنیم !

حالیا ! ما در این دنیا هر چند هم بازیچه تقدیر باشیم اما خداوند آنان را که تقدیرشان را خود ساخته کردند می ستاید و بر آنان رحمت میبارد.

انگار یادم رفته است که چندی پیش به معجزه معتقد بودم. انگار یادم رفت که اعتقادم را با چشم دیدم.

حالا، امروز قبل از طلوع صبح بیدار شدم تا باز هم بفهمم طلوع انسان حتی از طلوع خورشید اولاتر است چرا که خورشید احسن مخلوقات نیست.

در این بین که سه طلوع نوروزی از زندگی سپری میکنم امروز را برخود نوروز قرار دادم تا یا ایده ای نو به نوروز روم .

در این سه طلوع عصایی بر دست دارم بی نظیر که نه چون خیزران محکم اما منحوس باشد و نه چون ساقه ی شاخ تازه مبارک ولی شکننده !

او به سختی خیزران است و به تازگی شاخ بهاری که هر دم با خنکای صبح بوی عطر شکوفه های بر سرش مست و خرابم میکند.

همانی که نامش یکی است چون خودش ! همانی که حرکاتش شیفته ام میسازد و باز هم نمیبینم !

ای یادگار دیدار حضرت عشق تو بهترینی و میدانم که تا آخر بهترینی .

امروز دیگر دیروز نیست من امروزیم نه دیروزی، مطمئنم که تو از دیروز امروزی بودی و من نمیدیدم.


یک کلام مثل همیشه دوستت دارم. اما نه! امروز کلامی دیگر دارم : مرا ببخش که جز این کاری از تو سراغ ندارم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۷ ، ۰۷:۳۹
محمود علیمحمدی
يكشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۲۸ ق.ظ

طلوع خورشید تابان

مینویسم از برایت

باز هم مینویسم

ای زیباترین ندای آسمان زندگی من

در غرش صاعقه های آسمان زندگی نوای تو حتی از نوای باران هم گوش نوازتر است

وقتی از تو مینویسم احساساتم جا به جا میشود

دقت کن خورشید برایم خوش آهنگ میشود و صاعقه در چشمانم دیده نمیشود

بار ها از طلوعت نوشته ام اما حال میفهمم هر چه برایت نوشتم هیچ است

چون حال هر کاری کنم قلم حرکت نمیکند چون دل غوغایی دارد که نوشتنش همه های و هوی است

همانند دق دق و حق حق مولانا که چون بدانجا میرسید از نظر غیر نوا بود و از نظر حضرتش تمام زندگی

ای زیباروی هر دو عالم عمری در پیش تو برفت که هیچ نرفت لحظه ها در کنار تو همان مثل باد است و گیسو


ای که با خلق نحیفم مدارا بکنی

ای که تو روی کریهم چه پیرا بکنی

آخر ای خوش خط وخالم که تاجی بر سرم

این دل غم دیده را هم تو مداوا بکنی


زادروزت فرخنده و تولدت مبارک و بِرت دِیَت هَپی




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۲۸
محمود علیمحمدی
دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۰۶ ق.ظ

عشق سعدی

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست

یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس

که به هر حلقه موییت گرفتاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست

در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید

تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم

همه دانند که در صحبت گل خاری هست

نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس

که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست

باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد

آب هر طیب که در کلبه عطاری هست

من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود

جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست

من از این دلق مرقع به درآیم روزی

تا همه خلق بدانند که زناری هست

همه را هست همین داغ محبت که مراست

که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست

عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند

داستانیست که بر هر سر بازاری هست


تقدیم به دوست داشتنی ترین موجود دنیا


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۱:۰۶
محمود علیمحمدی
سه شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۲۸ ب.ظ

بعد از یک سال

2 بهار را با تو تابستان کردم .

دوشادوش در بالا پایین راه ناهموار زندگی .

لبخندت . آری لبخندت دستاورد من است .

دلم را آنقدر آرام میکند مثل شب های کویر .

گاهی غم بر دلم مینشیند . غمی شیرین .

از آن غمهایی که مادرم میگوید "خوشی زیر دلت زده"

هیچ روزی فکر نمیکردم آنقدر با یک نفر یکی شوم که حتی نیم روزی از دوریش بیچاره شوم

آری تو پیروز شدی .

دیگر نمیتوانم ذره ای از علاقه ام را نسبت به تو مخفی کنم .

بعد از دو بهار به تو میگویم که تمام زندگیم شدی .

آنقدر که حلقه اشک در چشمانم منتظر طوفان است .

آنقدر که دماوند منتظر فوران .

آنقدر که آسمان منتظر باریدن .

آنقدر آنقدر آنقدر ...

خدا راست گفت : اگر شاخ درختان قلم و برگشان دفتر و دریاها مرکب شوند.

همین یکی را نمیتوانم بنویسم .

چه رسد به کل نعمت هایش .

از تو و از خدایت ممنونم . خدارا شکر و تورا عشق .

چون چیز دیگر ندارم .



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۳:۲۸
محمود علیمحمدی
جمعه, ۳۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۲۳ ب.ظ

فصیح الزمان رضوانی شیرازی

همه هـست آرزویم که ببینم از تـو رویی

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی


به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم

همه جا به هر زبانی بوَد از تو گفتگویی


غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم

تو ببُر سر از تن من ببَر از میانه گویی


به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که مویم

شده ام ز ناله نالی ، شده ام ز مویه مویی


همه خوشدل اینکه مطرب بزند به تار چنگی

من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی


چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی

چه شود که کام جوید ز لب تو کامجویی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۵ ، ۱۹:۲۳
محمود علیمحمدی
سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۲۱ ق.ظ

قلمی بر دفتر شعر

ای شمس الشموس عالم بر تو سلام

ای نسیم خنکای صبح بر تو سلام

چون که ملولم از تو خواهم مدد

ای عاقبت مهر بر تو سلام

 

 

دیوانگی چیست عقل و هوش تو

عقل اندر چه بود چشم و گوش تو

هم چو عریان تیر زهر آلود زن

شاید که شود چون شمس حال و حول تو

 

 

صالحا از کوی ما آهسته بگذر

این کوی خراب ما را پیوسته بنگر

همچون سحر تازه به چوگان کشته

دیده ما همه را خون گریسته بنگر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۲۱
محمود علیمحمدی
يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۸ ب.ظ

لیله القدر

همواره ازت خواسته ام : 

خدایا چنان کن سر انجام کار 

که تو خوشنود باشی و ما رستگار

این شب ها کسی رستگار میشود 

پیشوای ما

پس برای ما نیز رستگاری طلب میکند

خداوندا بار پروردگارا از آتش جهنم ما را برهان


ایام سوگواری مولیملن علی را تسلیت عرض مینمایم ...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۸
محمود علیمحمدی